آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

يه بازي شيرين!!

  سلام دوست جونيا ، خواهر گل فرناز خاتون عزيزم، مامان گل آرتين عزيزم ، مامان گل آيلاي عزيزم و دوست گل و عزيزم مامان تارا و باربدنازنينم ،  منو به اين بازي وبلاگي دعوت كردند كه همينجا روي ماهشون رو مي بوسم   - بزرگترین ترس زندگی شما ؟ از دست دادن عزيزانم   2-اگر 24 ساعت نامریی میشدی، چی کار میکردی ؟  ميرفتم يه جايي خالييييي از هر موجود دوپايي !! پر از سرسبزي و درخت كه يه رودخانه هم از كنارش بگذره و درسكوت فقط گوش ميدادم.   3- اگر غول چراغ جادو ،توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5الی12 حرف شما را داشته باشد ،‌ آن آرزو چیست؟ همه مريضها رو شفا بده ( خو هفده تا شد مگه چي...
25 خرداد 1392

اينم مستندات!!!

  كنار دريا بندر انزلي   نماي دريا از پنجره اتاق در هتل بقيه عكسها رو تو ادامه مطلب ببينيد   اسكله تالاب گل لاله   اين خرس رو از خونه دايي با خودش آورده!!   تالاب گل لاله و باد شديد اذيتش ميكرد فسقلم رو     كشتي تفريحي ميرزا كوچك خان   بذار ببينم ماشينم كدوم يكي بود         طبيعت بي نظير ماسوله         پارك جنگلي ارسباران       پارك پرواز   ...
22 خرداد 1392

سي ويك ماهگي

سلام بانو گل دختر نازنينم امروز يك ماه ديگه رو با هم بوديم يك ماه ديگه من سرشار از شيرينيهاي تو بودم و سرشار از لذت. دختركم عزيزترينم                                                                                     سي و يك ماهگيت مباركككككككككككككككككككككككككككككككك همه آرزوهاي خوب ، همه شاديها و همه بهترينها رو برات آرزو ميكنم اميدوارم قلبت سرشار از اميد باشه و قلب پاكت تا هميشه سفيد سفيد بمونه دوستتتتتتتتت...
22 خرداد 1392

رفتيم شما پي...!!!2

سلام گلي خانوم و دوست جونيا امروز ادامه سفرمون رو براتون ميگم. جونم براتون بگه از اونجايي كه ما يه روز زودتر رفته بوديم و دو روز زودتر از اتمام تعطيلات برگشتيم شكر خدا اصلا به ترافيك نخورديم و از اين نظر راحت بوديم روز پنج شنبه رو بجز دايي طفلكي كه صبح زود رفت شركت بقيه تا يازده خواب بوديم طرفاي 12:30 من و آرشيدا گلي رفتيم تيراژه و بعد هم بوستان پاتوق هميشگي قدري خريد كردم و موقع ناهار هم پيتزا گرفتم كه البته جوجو خانوم هيچ نخورد يه كيدزكار براش گرفته بودم و بشدت باهاش مشغول بازي بود و اصلا توجه نميكرد من چي ميگم هر شيبي هم مي ديد ميرفت بالا و سر ميخورد پايين تازه يه جايي ديد انگار بدون كفش راحتتره كفشها رو درآورد و شد خونه خاله!!! موقع...
21 خرداد 1392

رفتيم شمال پي.....!!!! 1

سلامممممممممممممممم خوبين دوست جونياي خودم؟ جوجه هاتون خوبن؟ تو خوبي جوجه طلايي خودم؟ اين دفعه اومدم با كلي خبر!! از كجا شروع كنممممم آهان از هفته قبل ! عرض كنم خدمت همه گلها كه يه برنامه ريزي كرده بودم براي رفتن به تهران و اينكه اين دفعه تلپ شيم خونه خان دايي جان!! بعد از تلاشهاي بسيار براي اخذ بليط موفق شدم بليط بگيرم براي تهران اونم فقط سه تا !!! براي خودم و خودت و خودش!!!! حالا اين خودش از نظر من كه مامان جون جون بود ولي خوب اگه نميتونست بياد هر كس ديگه اي ميتونست باشه حتي شما دوست عزيز!!!! البته قبلش نشستيم زير پاي همه كه بياين بريم و اينا ولي همه يه چيزي رو بهانه كردند و ما هم همون سه تا رو گرفتيم روز حركت كه يكشنبه گذ...
20 خرداد 1392

تو كه همه وجودمي

سلام عليكم حال و احوالات خوبه انشاالله ؟! يعني من يه سئوالي برام پيش اومده!!! روزها كه اينجور دارن ميدوند و ما بهشون نميرسيم و نميدونيم كي شد دوباره آخر هفته  ، آيا شير نفت بازمانده و ايشان بايد ببنند و در نتيجه مي تازند؟!!!! يني ديروز دهنم باز موند فهميدم سه شنبه است ديگه چه دبرسه به امروز كه چهارشنبه است!!!! اووووهههههه از چهارشنبه گذشته هم كه هيچ ننوشته بودم واست اون روز قبل اينكه بيام دنبالت مهد زيرآبي رفتم و اول رفتم خونه ناهار يا نميدونم عصرونه !!!غذايي كه ساعت 4 عصر خورده بشه اسمش ناهاره يا عصرونه؟ چون خوشبختانه تو ولايت استان ما!!!!!!! نه پول ناهار ميدن و نه خود ناهار رو !بگذريم اومدم دنبالت و بعد هم خونه جون جون كه شكر خدا همه...
8 خرداد 1392

خدايا عاشقتم!!!

سلام عروسك طلايي خودم حال و بال كه انشاالله خوب مي باشد و در كمال شيطنت بسر مي بريد!! و اين روزها كه سرت شلوغ شده و بايد ازت وقت قبلي گرفت!! والااااا!! تحويل نمي گيري كه! واسه چي اينو ميگم آهان يعني يادت نمياد؟!!! روز يكشنبه اي بود اومدم دنبالت بگو خوب!! من خوش و خندان و شيفته و عاشق با نيش باز دقيقاً به اين وسعت ! اومدم تو كلاستون و عرض ادب هم نموديم آرشيدا سلام مامان خوبي؟ آرشيدا ؟! نه خيرررررر اصلاً انگار نه انگار چنان مشغول بازي بودي و چهاردنگ حواست جمع بود كه اصلا انگار منو نديدي ما هم جلوي مربي شيك ضايع شديم و درنتيجه سكوت كرديم تااااااااا بعد چند دقيقه يهو ميگي مامانننننننن!!!! وااااا چه عجب!!!! و اومدي بغلم مربيت ميگه تازززههههههه...
1 خرداد 1392
1